
پارت 3
از زبون آدرین
وقتی لوکا از اتاق خارج شد مرینت از من پرسید چرا این کار رو کردی
تو ذهنم داشتم با خودم حرف میزدم بگم بهش که دوست دارم یا برای نجاتش این کار رو کردم فهمیدم دو تاشون رو هم میگم
گفتم : من برای نجات تو این کار رو کردم و تو اولین نگاه عاشق تو شدم
مرینت: چییییی
گفتم : آره من تو رو دوست دارم مرینت
مرینت : ما هم دیگر رو اولین بار که میبینیم
گفتم : خب عشق در یک نگاه
مرینت : هه
گفتم : فقط باهم دیگه قرار بزاریم و باهم آشنا بشیم و من میخوام دوست پسرت باشم
مرینت : ببین من نمی خوام ناراحت کنم تو رو آخه من تو رو دوست ندارم و به عنوان یک دوست معمولی دوست دارم
گفتم : همین هم برام کافیه فقط باهم قرار بزاریم و هم دیگر رو ببینیم لطفا
مرینت : هه باشه فقط به عنوان یک دوست معمولی
گفتم : ( با لحن شیطانی ) باشه
از اتاق خارج شدم و رفتم روی مبل نشستم و داشتم به اون صحنه ای که آدرین لبش من رو بوسید فکر میکردم
و با خودم میگفتم: پسر خوبیه شاید این دوستی معمولی دوستی عاشقانه بشه هه ولش کن
چند دقیقه بعد
الان مهمونی تموم شده و مهمون ها رفتن و رز دنبال ظرف آب برای بازی جرعت و حقیقت میگرده
رز ظرف رو آورد و به وسط ما گذاشت و ظرف رو چرخوند اول به آلیا و جولیکا افتاد جولیکا قراره بپرسه
جولیکا : جرعت یا حقیقت
آلیا : حقیقت
جولیکا: تا حالا کاری کردی پشیمون بشی و اون کار چیه
آلیا : آره و اون کار یه بار وسایل آرایش خواهرم رو بدون اجازه برداشتم و رژ قرمز رنگ داشت و خیلی دوسش داشت و من اون رو شکستم و پشیمون شدم
رز دوباره ظرف رو چرخوند
به من و آدرین افتاد قرار بود آدرین بپرسه ایشالا چیز بدی به من نگه
آدرین : جرعت یا حقیقت
گفتم : جرعت
آدرین : جب پس جرعت تو باید ......
ممنون میشم ۵ تا لایک کنید تا پارت ۴ ❤️
خداحافظ