
پارت 21
از زبون مرینت
آدرین : چون خودم انجام دادم
گفتم : چیو
آدرین : همه چیو
گفتم : واضح بگو ببینم چی میگی
آدرین : خب فکر کردی لوکا خودش از اونجا رفت نه یکی بهش زنگ زد
گفتم : خب که چی
آدرین : ( با توجه به نقشه ای که آدرین میخواست بکشه) یعنی اون کسی که بهش زنگ زده بود مریکا دوست دختر سابقمش بود و اون لوکا رو دوست داشت ولی لوکا ولش کرده بود و من هم شماره مریکا رو پیدا کردم و بهش گفتم بهت کمک میکنم که دوباره با لوکا باشی و با هم حرف زدیم و چطور مریکا دل لوکا رو ببره
خب اون روز یعنی دیروز مریکا به لوکا زنگ زد و بهش گفت که بیاد اونم قبول کرد و چند ساعت پیس بهم زنگ زد و گفت در خونه رو قفل کرده و از پنجره بیرون انداخته و اگه از پنجره بخواد بره میوفته پایین ممیره و هم پنجره ها کوچیک هست
بعد از حرف های آدرین شوکه شده بودم و هم خوشحال
وگفتم : یعنی الان راحتم
آدرین : از راحتم راحتتری
گفتم : خیلی ممنون آدرین
آدرین : خب بهتره بری برای فردا آماده بشی
گفتم : برای چی
آدرین : برای دانشگاه
گفتم: آره راست میگی
از سرجام بلند شدم و به آدرین گفتم : میخوری قهوه
آدرین : نه ممنون
منم لیوان هارو گذاشتم داخل سینگ و رفتم نشستم و به آدرین گفتم : خب ع..ع. میگم میشه منو ببخشی
آدرین : باشه فقط به یه شرطی
گفتم : چه شرطی
آدرین : اگه بازم اون اتفاقات افتاد همه چیو به من بگی
گفتم : باشه پس منو بخشیدی
آدرین : بله عشقم
بعداز گفتن حرف عشقم قلبم تند تند میزد و منم با لپ های سرخ شده گفتم : مرسی یه دنیا عاشقتم
آدرینم یه لبخندی زد و دست راستش رو باز کرد و گفت بیا
منم که خیلی خجالت کشیدم وایسا چرا من خجالت بکشم ما دوتا عاشق هم هستیم و هر کاری میکنم تا این عشق ادامه پیدا کنه
از سرجام بلند شدم و رفت نشستم کنار آدرین و دست راستش رو دور گردنم حلقه کرد و منم صورتم رو به طرف صورت آدرین چرخوندم و دیدم صورتش به طرف من هست و نفس هاش رو هم احساس میکردم و بعد لب هم رو روی یک دیگر گذاشتیم که یکم بگذشته بود
که ...
پایان پارت 21
خب به نظرتون لوکا برنمیگرده یا برمیگرده تو کامنت ها حتما بگین و شرط پارت بعدی ۸ تا لایک و سعی میکنم پارت بعد رو بلند بدم ممنون
بای