دنیای پر هیجان

Moon halo · 08:47 1402/11/22

پارت 21

 

                          از زبون مرینت 

 

آدرین : چون خودم انجام دادم 

گفتم : چیو 

آدرین : همه چیو 

گفتم : واضح بگو ببینم چی میگی 

آدرین : خب فکر کردی لوکا خودش از اونجا رفت نه یکی بهش زنگ زد 

گفتم : خب که چی

آدرین : ( با توجه به نقشه ای که آدرین میخواست بکشه) یعنی اون کسی که بهش زنگ زده بود مریکا دوست دختر سابقمش بود و اون لوکا رو دوست داشت ولی لوکا ولش کرده بود و من هم شماره مریکا رو پیدا کردم و بهش گفتم بهت کمک میکنم که دوباره با لوکا باشی و با هم حرف زدیم و چطور مریکا دل لوکا رو ببره 

خب اون روز یعنی دیروز مریکا به لوکا زنگ زد و بهش گفت که بیاد اونم قبول کرد و چند ساعت پیس بهم زنگ زد و گفت در خونه رو قفل کرده و از پنجره بیرون انداخته و اگه از پنجره بخواد بره میوفته پایین ممیره و هم پنجره ها کوچیک هست 

بعد از حرف های آدرین شوکه شده بودم و هم خوشحال 

وگفتم : یعنی الان راحتم 

آدرین : از راحتم راحت‌تری 

گفتم : خیلی ممنون آدرین 

آدرین : خب بهتره بری برای فردا آماده بشی 

گفتم : برای چی

آدرین : برای دانشگاه 

گفتم: آره راست میگی 

از سرجام بلند شدم و به آدرین گفتم : میخوری قهوه 

آدرین : نه ممنون 

منم لیوان هارو گذاشتم داخل سینگ و رفتم نشستم و به آدرین گفتم : خب ع..ع.‌ میگم میشه منو ببخشی 

آدرین : باشه فقط به یه شرطی 

گفتم : چه شرطی 

آدرین : اگه بازم اون اتفاقات افتاد همه چیو به من بگی

گفتم : باشه پس منو بخشیدی

آدرین : بله عشقم 

بعداز گفتن حرف عشقم قلبم تند تند میزد و منم با لپ های سرخ شده گفتم : مرسی یه دنیا عاشقتم

آدرینم یه لبخندی زد و دست راستش رو باز کرد و گفت بیا 

منم که خیلی خجالت کشیدم وایسا چرا من خجالت بکشم ما دوتا عاشق هم هستیم و هر کاری میکنم تا این عشق ادامه پیدا کنه 

از سرجام بلند شدم و رفت نشستم کنار آدرین و دست راستش رو دور گردنم حلقه کرد و منم صورتم رو به طرف صورت آدرین چرخوندم و دیدم صورتش به طرف من هست و نفس هاش رو هم احساس می‌کردم و بعد لب هم رو روی یک دیگر گذاشتیم که یکم بگذشته بود

 که ...

 

 

                           پایان پارت 21

 

 

خب به نظرتون لوکا برنمیگرده یا برمیگرده تو کامنت ها حتما بگین و شرط پارت بعدی ۸ تا لایک و سعی میکنم پارت بعد رو بلند بدم ممنون

 بای