
پارت 20
ناشناس : خب من همون کسی هستم که بهم گفتی که مرینت تو بیمارستان هست
آلیا : آدرین خودتی
ناشناس : آره خودمم
وقتی که گفتم آدرین خودتی مرینت از تعجب چشاش گرد شده بود و داشت به من نگاه میکرد
آدرین : خب پس میدی با مرینت حرف بزنم
بعداز حرف آدرین به مرینت نگاه کردم و فکر کردم لازمه که باهاش حرف بزنه و من گوشی رو مرینت دادم و سری تکون دادم و مرینت گوشی رو دستم گرفت و گفتم من میرم اتاقم تا راحت حرف بزنید مرینتم یه لبخند ملیحی بهم زد و سرجام بلند شدن و رفتم اتاقم
از زبون مرینت
بعداز اینکه آلیا به اتاقش رفت من به گوشی جواب دادم و بهش گفتم س...سل..ام
مکالمه مرینت و آدرین
مرینت : س..لا..م
آدرین : سلام خودتی مری
مرینت : سلام آره خودمم هست خیلی دلم برات تنگ شده بود
آدرین : منم همین طور ولی تو بهم خیانت کردی
مرینت : میشه هم دیگه رو الان ملاقات کنیم و همه چیز رو بهت میگم
آدرین : اوکی کجا
مرینت : اینجا برات پیام میفرستم کجام باشه
آدرین : باشه
مرینت : پس امروز میبینمت
آدرین: اوکی بای
پایان مکالمه مرینت و آدرین
بعداز خداحافظی آدرین گوشی رو قطع کردم کمی باهام سرد رفتار میکرد حقم داره که باهام سرد رفتار کنه چون من ناخواسته بهش خ.ی.ا.ن.ت کردم بهش
ه خب اگه امروز ببینمش همه چیو بهش میگم حتی تهدید های لوکا رو
از سرجام بلند شدم و به اتاق آلیا رفتم روی تخت نشسته بود و به گوشی نگاه میکرد و منو که دید بهم گفت : بیا بشین چی شد
گفتم : هیچی گفتم بهتره الان هم دیگه رو ملاقات کنیم
گفت : کجا
گفتم : بهش گفتم بهت آدرسش رو میفرستم و اومدم بگم میشه آدرس اینجا رو براش پیامک کنم
گفت : باشه ولی بهش بگو خیلی مرقب باشه تا کسی اون رو تعقیب نکنه
گفتم : کی میخواد آدرین رو تعقیب کنه
گفت : لوکا اگه بخواد جای تو رو بفهمه شاید آدرین رو تعقیب کنه و جایه تو رو بفهمه
گفتم : راست میگی باشه آدرس اینجا رو هم میفرستم و میگم مراقب باش تا کسی تعقیب نکنه تو رو
گوشیم رو برداشتم و آدرس اینجا رو به آدرین فرستادم و بهش گفتم مراقب خودت باش تا کسی تعقیب نکنه بعدا میگم چرا بای
و بعد یه پیامک از آدرین اومد که نوشته بود : باشه الان دارم حاضر میشم بیام اونجا
بعداز خوندن پیام از سر جام بلند شدم و رفتم آشپز خونه و ظرف هارو شستم و میز رو تمیز میکردم که آلیا پشت من وایساده بود و با خنده بهم گفت : به به زن زندگی برای عشقش داره چی کار میکنه
منم برگشتم به پشتم یه لبخندی زدم بهش گفتم : مرسی خانم جوان
و بعد باهم خندیدم که آلیا با خنده گفت : بهتره من برم قهوه درست کنم چون قراره خیلی حرف بزنید
آلیا رفت و قهوه دست کرد و من تمیز کردن میز تموم شده بود و کمرم درد میکرد که روی مبل نشستم و بعداز کمی زنگ خونه زده شد و آلیا از اون جاهای خالی در که برای دیدن میزارن نگاه کرد و بعد بهم گفت : بالاخره اومد و منم از سرجام بلند شدم و لباسم رو مرتب کردم و رفت کنار در و آلیا رو باز کرد وقتی آدرین رو دیدن خیلی خوشحال شدم و بعد باهم سلامی کردیم و آدرین رفت روی مبل نشست و منم رفتم نشستم رو به روی آدرین و بعد آلیا دو تا قهوه آورده و گذاشت روی میز بعد نگاهی به ما کرد و گفت من دارن میرم بیرون تا کمی خرید کنم مرینت چیزی نمی خوای
گفتم : نه ممنون
بعد آلیا از خونه خارج شد و آدرین با نگاه های سرد داشت منو نگاه میکرد و منم بهش گفتم : آدرین ببین میدونم ناراحتی و حقم داری ولی من ...
آدرین : ولی چی میخوای بگی اون ، اونکارو کرد تو اگه میخواستی میتونستی نزاری کاری بکنه
گفتم : بزار همه چیز را برات تعریف کنم بعد داوری کن
آدرین : باشه بگو
گفتم : ( کل اتفاق هایی که برای خودش افتاده بود از اول تا آخر براش تعریف می کنه )
بعداز تعریف کردن کل ماجرا آدرین قهوه اش رو برداشت و شروع به خوردن کرد و بعداز خوردن گفت
آدرین: باشه
گفتم : حرفم رو قبول کردی
آدرین: میدونستم
گفتم : چیو
آدرین : همه چیو خواستم خودتم یه بار تعریف کنی
گفتم : میدونستی و کاری نمیکردی تا منو نجات بدی
آدرین : خب الان که آزاد شدی
گفتم : که بازم پیدام کنه چی
آدرین : نگران نباش پیدات نمیکنه
گفتم : از کجا میدونی
آدرین : چون ...
پایان پارت 20
اینم از پارت 20 برای اینکه پارت بعد رو بزارم ۷تا لایک کنید ممنون بای