دنیای پر هیجان

Moon halo · 09:51 1402/11/20

پارت 20

 

ناشناس : خب من همون کسی هستم که بهم گفتی که مرینت تو بیمارستان هست 

آلیا : آدرین خودتی 

ناشناس : آره خودمم

وقتی که گفتم آدرین خودتی مرینت از تعجب چشاش گرد شده بود و داشت به من نگاه می‌کرد 

آدرین : خب پس میدی با مرینت حرف بزنم 

بعداز حرف آدرین به مرینت نگاه کردم و فکر کردم لازمه که باهاش حرف بزنه و من گوشی رو مرینت دادم و سری تکون دادم و مرینت گوشی رو دستم گرفت و گفتم من میرم اتاقم تا راحت حرف بزنید مرینتم یه لبخند ملیحی بهم زد و سرجام بلند شدن و رفتم اتاقم 

 

                             از زبون مرینت

 

بعداز اینکه آلیا به اتاقش رفت من به گوشی جواب دادم و بهش گفتم س...سل..ام

 

                      مکالمه مرینت و آدرین 

 

مرینت : س..لا..م 

آدرین : سلام خودتی مری

مرینت : سلام آره خودمم هست خیلی دلم برات تنگ شده بود 

آدرین : منم همین طور ولی تو بهم خیانت کردی 

مرینت : میشه هم دیگه رو الان ملاقات کنیم و همه چیز رو بهت میگم 

آدرین : اوکی کجا 

مرینت : اینجا برات پیام میفرستم کجام باشه 

آدرین : باشه 

مرینت : پس امروز می‌بینمت 

آدرین: اوکی بای

 

                   پایان مکالمه مرینت و آدرین

 

بعداز خداحافظی آدرین گوشی رو قطع کردم کمی باهام سرد رفتار می‌کرد حقم داره که باهام سرد رفتار کنه چون من ناخواسته بهش خ.ی.ا.ن.ت کردم بهش 

ه خب اگه امروز ببینمش همه چیو بهش میگم حتی تهدید های لوکا رو 

از سرجام بلند شدم و به اتاق آلیا رفتم روی تخت نشسته بود و به گوشی نگاه می‌کرد و منو که دید بهم گفت : بیا بشین چی شد 

گفتم : هیچی گفتم بهتره الان هم دیگه رو ملاقات کنیم 

گفت : کجا 

گفتم : بهش گفتم بهت آدرسش رو میفرستم و اومدم بگم میشه آدرس اینجا رو براش پیامک کنم 

گفت : باشه ولی بهش بگو خیلی مرقب باشه تا کسی اون رو تعقیب نکنه 

گفتم : کی میخواد آدرین رو تعقیب کنه

گفت : لوکا اگه بخواد جای تو رو بفهمه شاید آدرین رو تعقیب کنه و جایه تو رو بفهمه 

گفتم : راست میگی باشه آدرس اینجا رو هم میفرستم و میگم مراقب باش تا کسی تعقیب نکنه تو رو 

 

گوشیم رو برداشتم و آدرس اینجا رو به آدرین فرستادم و بهش گفتم مراقب خودت باش تا کسی تعقیب نکنه بعدا میگم چرا بای

و بعد یه پیامک از آدرین اومد که نوشته بود : باشه الان دارم حاضر میشم بیام اونجا 

بعداز خوندن پیام از سر جام بلند شدم و رفتم آشپز خونه و ظرف هارو شستم و میز رو تمیز میکردم که آلیا پشت من وایساده بود و با خنده بهم گفت : به به زن زندگی برای عشقش داره چی کار میکنه 

منم برگشتم به پشتم یه لبخندی زدم بهش گفتم : مرسی خانم جوان 

و بعد باهم خندیدم که آلیا با خنده گفت : بهتره من برم قهوه درست کنم چون قراره خیلی حرف بزنید 

آلیا رفت و قهوه دست کرد و من  تمیز کردن میز تموم شده بود و کمرم درد میکرد که روی مبل نشستم و بعداز کمی زنگ خونه زده شد و آلیا از اون جاهای خالی در که برای دیدن میزارن نگاه کرد و بعد بهم گفت : بالاخره اومد و منم از سرجام بلند شدم و لباسم رو مرتب کردم و رفت کنار  در و آلیا رو باز کرد وقتی آدرین رو دیدن خیلی خوشحال شدم و بعد باهم سلامی کردیم و آدرین رفت روی مبل نشست و منم رفتم نشستم رو به روی آدرین و بعد آلیا دو تا قهوه آورده و گذاشت روی میز بعد نگاهی به ما کرد و گفت من دارن میرم بیرون تا کمی خرید کنم مرینت چیزی نمی خوای

گفتم : نه ممنون

بعد آلیا از خونه خارج شد و آدرین با نگاه های سرد داشت منو نگاه می‌کرد و منم بهش گفتم : آدرین ببین میدونم ناراحتی و حقم داری ولی من ...

آدرین : ولی چی میخوای بگی اون ، اونکارو کرد تو اگه میخواستی میتونستی نزاری کاری بکنه 

گفتم : بزار همه چیز را برات تعریف کنم بعد داوری کن 

آدرین : باشه بگو 

گفتم : ( کل اتفاق هایی که برای خودش افتاده بود از اول تا آخر براش تعریف می کنه ) 

بعداز تعریف کردن کل ماجرا آدرین قهوه اش رو برداشت و شروع به خوردن کرد و بعداز خوردن گفت 

آدرین: باشه

گفتم : حرفم رو قبول کردی

آدرین: میدونستم 

گفتم : چیو 

آدرین : همه چیو خواستم خودتم یه بار تعریف کنی 

گفتم : میدونستی و کاری نمیکردی تا منو نجات بدی

آدرین : خب الان که آزاد شدی

گفتم : که بازم پیدام کنه چی

آدرین : نگران نباش پیدات نمیکنه 

گفتم : از کجا میدونی 

آدرین : چون ...

 

 

 

 

                         پایان پارت 20

 

 

اینم از پارت 20 برای اینکه پارت بعد رو بزارم ۷تا لایک کنید ممنون بای