دنیای پر هیجان

Moon halo · 17:21 1402/11/14

پارت 19

 

 

                            از زبون مرینت 

 

بعداز خوردن صبحانه من ظرف ها رو از روی میز جمع کردم و به آلیا دادم و اونم ظرف ها رو شست

بعداز شستن ظرف ها آلیا بهم یه سیمکارت داد ومنم سیمکارت رو عوض کردم و اون سیمکارت رو انداختم دور و بعد به مامانم زنگ زدم و هم بگم شماره جدیدم هسن

شماره مامانم رو گرفتم و بعد چند تا بوق مامانم گوشی رو برداشت 

 

                

                    مکالمه مرینت و سابین

 

سابین : آلو بفرمایید

مرینت : سلام مامان 

سابین : مرینت تویی چرا شمارت تغییر کرده 

مرینت : اون شمارم کلا خاموش بود واسه همین یه سیمکارت دیگه جایه اون خریدم

سابین : باشه حالا ولش کن چطوری 

مرینت : مرسی من خوبم شما چطورین

سابین : ما هم خوبیم 

مرینت : مامان اگه کاری داشتی و بهم زنگ زدی به این شماره زنگ بزن

سابین : باشه دخترم راستی دانشگاه چطور میره 

مرینت :ع..ع خوب پیش میره دانشگاه خب کاری نداری

سابین : نه دیگه مواظب خودت باش

مرینت : باشه شما هم مواظب خودتون باشید خدانگهدار 

سابین : باشه خداحافظ

 

                  پایان مکالمه مرینت و سابین

 

بعداز خداحافظی گوشیم رو قطع کردم وقتی مامانم گفت که مدرسه چطور میره یه لحظه استرس گرفتن چون دیروز و امروز به دانشگاه نرفتم 

و آلیا هم به خاطر من امروز به دانشگاه نرفت 

خب دوتا قهوه درست کردم و به حال رفتم و روی میز گذاشتم و به آلیا گفتم بیا آلیا

آلیا اومد کنارم نشست و شروع کردیم با هم حرف زدیم 

آلیا ازم پرسید که تو این چند روز چی کار کردی و چی شد بود 

داشتم هم قهوم رو میخورم و هم همه چیه رو براش تعریف کردم

و با چشم های گرد داشت منو نگاه می‌کرد و منم با شوق داشتم تعریف میکردم 

بعداز تموم تعرف کردن من 

تلویزیون رو روشن کردم و رو به آلیا کردم و گفتم تمممموم

شدددددد

بعد یه فیلمی پیدا کردم و به آلیا گفتم این فیلم خوبه 

اونم گفت آره خوبه من برم خوراکی برای دیدن فیلم بیارم

آلیا رفت خوراکی ها رو آورد و گذاشت روی میز و هر کدوم یکی از خوراکی هارو برداشتیم و شروع به خوردن کردیم 

یه فیلم ترسناک بود و منم داشتم از ترس چیز هایی که میخوردم رو خیلی سفط گاز میگرفتم 

و در آخر فیلم تموم شد آخيش

گوشیم زنگ خورد منم از سرجام بلند شدم و رفتم به گوشیم جواب بدم ولی شمارش ناشناس بود گوشی رو به آلیا دادم تا جواب بده اولش قبول نمی‌کرد ولی بعد قبول کردیم 

 

 

                         مکالمه آلیا و ناشناس

 

 

آلیا : سلام شما کی هستید 

ناشناس : سلام میفهمی آلیا

آلیا : تو اسم من رو از کجا میدونی

ناشناس : اونم میفهمی راستی چرا مرینت گوشیش رو برنداشت تو برداشتی

آلیا : تو اسم مرینت رو از کجا میدونی اصلا تو کی هستی

ناشناس : گفتم که میفهمی بگو مرینت کجاست 

آلیا : من تو رو نمی‌شناسم چطور بهت اعتماد کنم هان

ناشناس : تو منو می‌شناسی و خیلی منو دیدی و مرینتم من میشناسه

آلیا : دستش کار داره بعدا بهت زنگ میزنه

ناشناس : داری دروغ میگی

آلیا : نه

ناشناس : میدونم دروغ میگی

آلیا : آره دروغ میگم 

ناشناس: اگه بگم یکم گوشی رو بهش میدی

آلیا : آره شاید

ناشناس : شاید نه کامل بگو

آلیا : آره گوشی رو به مرینت میدم 

ناشناس : خب من......

 

 

 

 

 

                             پایان پارت 19

 

خب بچه ها بنظرتون اون فرد ناشناس که داره با آلیا حرف میزنه کیه تو کامنت ها بگین

 

برای پارت 20 

۶ لایک کنید ❤️

خداحافظ 👋🏻