دنیای پر هیجان

Moon halo · 14:21 1402/10/25

پارت 11

 

 

 

                            از زبون مرینت 

 

داشتیم با آدرین فیلم نگاه میکردیم که فیلم تموم شد و من از سر جام بلند شدم و گوشیم رو برداشتم و به آدرین گفتم میرم اتاق کمی دراز بکشم روی تخت 

رفتم داخل اتاق و روی تخت دراز کشیدم و به گوشیم نگاه میکردم که به گوشیم پیام اومد از طرف لوکا بود 

 لوکا هم کلاسی من هست و به من علاقه داره و بهم اعتراف کرده اما به دلیل درس ها قبول نکردم 

رفتم ببینم چه چیزی نوشته 

پیام لوکا : سلام مرینت میشه هم دیگر رو امروز ببینیم ؟ 

جواب دادم تو پیام : آخه امروز کار دارم امروز نمی تونم بیام

پاسخ پیام لوکا : پس فردا وقتی کلاس تموم شد تو سالن منتظرت هستم 

جواب دادم : باشه پس تا فردا خداحافظ 

پیام لوکا : خدانگهدار 

خدا می دونه لوکا چی میخواد بگه بازم

 وای فردا دانشگاه بازه باید برم بهتره الان برم خونه 

از اتاق خارج شدم و به آدرین گفتم : من دیگه میرم خونه 

آدرین : چرا 

گفتم : چون فردا دانشگاه بازه و باید به کلاس برم 

آدرین: خب من هم قراره فردا برم دانشگاه و هم دانشگاه مون هم یکی هست بمون با من میریم 

گفتم : آخه لباسام 

آدرین : زود از به دانشگاه میریم و تو هم به خونتون میرسونم و تو میری لباسات رو عوض کنی و من هم بیرون منتظرت میمونم تا بیای با هم بریم به دانشگاه 

گفتم : ع..ع باشه 

آدرین داره خیلی من رو تو خونش نگه میداره واش کن برم چیزایی برای نهار درست کنم خیلی گرسنم هست 

بهتره ماکارونی درست کنم 

تقربیا ماکارونی حاضر شده بود که تو دو تا بشقاب کشیدم یکی واسه خودم و یکی واسه آدرین 

بشقاب هارو روی میز گذاشتم و آدرین رو صدا زدم :

آدرین بیا نهار درست کردم 

آدرین : باشه اومدم 

روی صندلی من نشسته بودم که آدرین اومد و گفت : به به چه کردی عشقم 

گفتم : ممنون بیا ببین طعم خوبی داره 

آدرین : باشه ببینیم چه طعمی داره 

آدرین روی صندلی نشست و ماکارونی خورد و تمومش کرد و گفت : عالی بود دستت درد نکنه 

گفتم : ممنونم عشقم 

آدرین : به به شما هم آخرسر گفتین به ما عشقم 

گفتم : باشه لوس نشو 😊( سرخ شد )

آدرین بشقاب ها رو جمع کرد و به من داد و من هم داخل ماشین ظرفشویی گذاشتم و رفتم پیش آدرین و نشستم کنارش و بهش گفتم : میشه از خودت برام بگی میخوام تورو خوب بشناسم 

آدرین : باشه ولی بعد تو از خودت میگی باشه

گفتم : قبوله 

آدرین : خب من آدرین اگرست هستم و اهل فرانسه 

و رشته من مدل هست و الان دارم درسش رو می‌خونم 

 و وقتی ۱۵ سالم بود با خانوادم به انگلیس رفتیم و تو ۲۰ سالگی به فرانسه برگشتیم و من یه برادر دارم که اسمش آرین هست که چهار سال از من بزرگتره و تو سوئد زندگی میکنه و خانواده ما پولدارن و اسم بابام گابریل و اسم مامانم اِملی هست و تمام 

گفتم : یعنی تو زندگ عالی داشتی 

آدرین : بعضی وقت ها آره و بعضی وقت ها نه خب تو بگو 

گفتم : من هم مرینت دوپن چنگ هستم اهل فرانسه و رشته من طراحی هست و الان مثل تو دارم درسش رو میخونم و تک فرزندم خانواده ما معمولی هستن و اسم بابام تام و اسم مامانم سابین هست و از زندگیم راضی هستم تمام

آدرین : خب پس زندگیت راضی هستی 

گفتم : بله 

آدرین: میای بریم تو پارک نزدیک خونه قدم بزنیم 

گفتم : باشه بریم من مشکلی ندارم 

آدرین : من میرم لباس هامو عوض کنم بیام 

گفتم : منم که حاضرم 

آدرین : تا نیم ساعت دیگه حاضرم 

گفتم : باشه منتظرتم 

آدرین رفت اتاق تا حاضر بشه و من هم داشتم به گوشی نگاه میکردم که یادم افتاد که تو کیفم رژ دارم رژ رو کیفم برداشتم و به سمت آینه رفتم و رژ رو به لبام زدم و بعد به کیفم گذاشتم و منتظر آدرین بودم که اومد 

آدرین : خب بریم 

گفتم : باشه 

من رفتم سمت ماشین و به آدرین گفتم : ماشین رو باز کن 

آدرین : پیاده میریم 

گفتم : چی من که نمیتونم با این کفش پیاده راه برم 

آدرین : تو راه برات یه کفش می گیرم بیا دیگه 

گفتم: زحمت نکش بیا با ماشین بریم لطفا 

آدرین : گفتم که پیاده میریم و تنبلی نکن و تو راه واست کفش میخرم دیگه 

گفتم : باشه اومدم 

پیاده داشتیم میرفتیم و تو راه واسه من یه کفش راحتی خریدیم و به راهمون ادامه دادیم

 

 

 

 

 

 

                              پایان پارت 11 

 

 راستی ممنون میشم که به اندازه بازدید هاتون لایک کنید مرسی ❤️

                            بای 👋🏻😘