
پارت 10
سلام
یک ساعت بعد از زبون مرینت
تقریبا تمام وسایل شهر بازی سوار شدیم روی صندلی های شهر بازی نشسته بودیم و آدرین رفته بود برای چهارتامون هم آب میوه بگیره بیاد
آدرین: من اومدم بفرمایید
نینو : مرسی داداش
مرینت : ممنون
آلیا : ممنون آدرین
آدرین : خواهش میکنم
بعداز خوردن آب میوه همه به خونه هامون رفتیم از خستگی خیلی خوابم میومد سوار ماشین شدیم آدرین ماشین رو روشن کرد و راه افتادیم از خستگی تو ماشین خوابم برده بود
از زبون آدرین
تو ماشین مرینت خوابش برده بود و من هم اول خواستم ببرم خونه خودش بعد گفتم نمیشه که کلید خونشون رو ندارم پس خونه خودم میبرم
رسیده بودیم خونه خودم مرینت رو بغل کردم و بلندش کردم و به خونه بردم تو خونه دوتا اتاق بود در یکی از اتاق هارو باز کردم و مرینت رو روی تخت انداختم و روی مرینت پتو کشیدم
و از اتاق خارج شدم و رفتم اون یکی اتاق و روی تخت دراز کشیدم و داشتم گوشی نگاه میکردم که خوابم اومد گوشی رو کنارم گذاشتم و خوابیدم
روز بعد صبح ساعت ۸
زود تر از مرینت پاشدم و رفتم برای صبحانه چیزایی درست کنم آب میوه پرتقال گرفتم برای صبحانه و چای رو حاضر کردم و ساعت ۸:۳۰ رفتم مرینت رو بلند کنم و اومدیم صبحانه بخوریم روی صندلی نشستیم و داشتیم صبحانه میخوردیم که مرینت گفت : آدرین من چرا اینجام
گفتم : دیشب تو ماشین خوابت برد و من کلید خونه تو نداشتم و برای همین آوردم اینجا
مرینت : چه جوری من رو روی تخت گذاشتی
گفتم : به نظر تو چه جوری
مرینت : آو فهمیدم ممنون
بعداز خوردن صبحانه با مرینت میز رو جمع کردیم و مرینت ظرف ها رو داخل ماشین ظرف شویی گذاشت
و به مرینت گفتم : اگه بخوای لباس راحتی خودم رو بدم بپوش
مرینت : نه ممنون راحتم با این لباس
آدرین : باشه
و بعدش من پاپ کرن ریختم تو ظرف و به مرینت گفتم بیا رو مبل بشین پاپ کرن و فیلم ببینیم
مرینت : اوکی الان میام
گفتم : باشه
مرینت اومد نشست کنارم و پاپ کرن خوردیم و فیلم دیدم
احساس می کنم مرینت با من راحت نیست چون وقتی فهمید بغلش کردم بلندش کردم لپاش سرخ شد معلوم بود که خجالت کشید
گفتم : مرینت تو با من راحت نیستی
مرینت : چی البته که با تو راحتم
گفتم : پس وقتی فهمیدی که بغلت کردم و بلندت کردم لپات سرخ شد یا گفتم میتونی لباس راحتی های منو بپوشی گفتی نه ممنون
مرینت : خب من تو رو کامل نمیشناسم و وقتی کامل شناختم میتونم باهات راحت باشم
گفتم : یعنی منو نمیشناسی
مرینت : نه مگه تو من رو میشناسی
گفتم : آره
مرینت : بگو چطوریم
گفتم : لجباز ، خجالتی و غیره که جلو تر ها میشناسم تو رو
مرینت : بشناس منم تو رو میشناسم
گفتم : باشه میبینیم
مرینت : خواهی دید
گفتم : من یه شخصیتم شناختم حاضر جواب هستی
مرینت : هه آره حاضر جوابم ولی به کسایی که میشناسم حاضر جواب نیستم آقای مغرور
گفتم : ها من مغرورم
مرینت : بله
گفتم : نمیخوام باهات بحث کنم دیگه
مرینت : باشه ولی من که بحث نمی کردم حقیقت رو می گفتم
گفتم : باشه به فیلم بچسب
مرینت : چسبیدم عین مگس ها
گفتم : اوف 😮💨
پایان پارت 10
خدانگهدار 👋🏻🫶🏻