دنیای پر هیجان

Moon halo · 14:32 1402/10/24

پارت 10

سلام 

 

                   یک ساعت بعد از زبون مرینت

 

تقریبا تمام وسایل شهر بازی سوار شدیم روی صندلی های شهر بازی نشسته بودیم و آدرین رفته بود برای چهارتامون هم آب میوه بگیره بیاد 

آدرین: من اومدم بفرمایید 

نینو : مرسی داداش

مرینت : ممنون 

آلیا : ممنون آدرین 

آدرین : خواهش میکنم 

بعداز خوردن آب میوه همه به خونه هامون رفتیم از خستگی خیلی خوابم میومد سوار ماشین شدیم آدرین ماشین رو روشن کرد و راه افتادیم از خستگی تو ماشین خوابم برده بود 

 

                       از زبون آدرین 

 

تو ماشین مرینت خوابش برده بود و من هم اول خواستم ببرم خونه خودش بعد گفتم نمیشه که کلید خونشون رو ندارم پس خونه خودم میبرم 

رسیده بودیم خونه خودم مرینت رو بغل کردم و بلندش کردم و به خونه بردم تو خونه دوتا اتاق بود در یکی از اتاق هارو باز کردم و مرینت رو روی تخت انداختم و روی مرینت پتو کشیدم 

و از اتاق خارج شدم و رفتم اون یکی اتاق و روی تخت دراز کشیدم و داشتم گوشی نگاه میکردم که خوابم اومد گوشی رو کنارم گذاشتم و خوابیدم

 

                     روز بعد صبح ساعت ۸

 

زود تر از مرینت پاشدم و رفتم برای صبحانه چیزایی درست کنم آب میوه پرتقال گرفتم برای صبحانه و چای رو حاضر کردم و ساعت ۸:۳۰ رفتم مرینت رو بلند کنم و اومدیم صبحانه بخوریم روی صندلی نشستیم و داشتیم صبحانه می‌خوردیم که مرینت گفت : آدرین من چرا اینجام 

 

گفتم : دیشب تو ماشین خوابت برد و من کلید خونه تو نداشتم و برای همین آوردم اینجا 

مرینت : چه جوری من رو روی تخت گذاشتی

گفتم : به نظر تو چه جوری 

مرینت : آو فهمیدم ممنون

بعداز خوردن صبحانه با مرینت میز رو جمع کردیم و مرینت ظرف ها رو داخل ماشین ظرف شویی گذاشت 

و به مرینت گفتم : اگه بخوای لباس راحتی خودم رو بدم بپوش 

مرینت : نه ممنون راحتم با این لباس 

آدرین : باشه 

 

و بعدش من پاپ کرن ریختم تو ظرف و به مرینت گفتم بیا رو مبل بشین پاپ کرن و فیلم ببینیم 

مرینت : اوکی الان میام 

گفتم : باشه

مرینت اومد نشست کنارم و پاپ کرن خوردیم و فیلم دیدم 

 

احساس می کنم مرینت با من راحت نیست چون وقتی فهمید بغلش کردم بلندش کردم لپاش سرخ شد معلوم بود که خجالت کشید

 

گفتم : مرینت تو با من راحت نیستی 

مرینت : چی البته که با تو راحتم 

گفتم : پس وقتی فهمیدی که بغلت کردم و بلندت کردم لپات سرخ شد یا گفتم میتونی لباس راحتی های منو بپوشی گفتی نه ممنون 

مرینت : خب من تو رو کامل نمی‌شناسم و وقتی کامل شناختم میتونم باهات راحت باشم 

گفتم : یعنی منو نمی‌شناسی 

مرینت : نه مگه تو من رو می‌شناسی 

گفتم : آره 

مرینت : بگو چطوریم 

گفتم : لجباز ، خجالتی و غیره که جلو تر ها می‌شناسم تو رو 

مرینت : بشناس منم تو رو می‌شناسم 

گفتم : باشه می‌بینیم

مرینت : خواهی دید 

گفتم : من یه شخصیتم شناختم حاضر جواب هستی 

مرینت : هه آره حاضر جوابم ولی به کسایی که میشناسم  حاضر جواب نیستم آقای مغرور

گفتم : ها من مغرورم 

مرینت : بله 

گفتم : نمیخوام باهات بحث کنم دیگه  

مرینت : باشه ولی من که بحث نمی کردم حقیقت رو می گفتم 

گفتم : باشه به فیلم بچسب 

مرینت : چسبیدم عین مگس ها 

گفتم : اوف 😮‍💨

  

 

 

 

 

 

                          پایان پارت 10

 

 

                           خدانگهدار 👋🏻🫶🏻