
پارت 24
از زبون مرینت
وقتی برگشتم دیدم آلیا هست یه لبخند ملیحی زدم و گفتم : ترسوندیم
آلیا : سلام چی شد
گفتم : سلام چی
آلیا : اون دیگه با آدرین چی گفت بهت
گفتم : هیچی گفت دیگه اگه اتفاقی افتاد بهم بگو منم گفتم اوکی 👌🏻
آلیا : باشه
داشتیم با آلیا حرف میزدیم که کلویی اومد نزدیک ما و بهمون گفت : میبینم که دختر نونوا اینجاست راستی نون هات که نسختن آخه خیلی دست پا چلفتی هستی😆🤣
گفتم : نه خانم خود نما اگه لوس بازیات تموم شد برو کنار
کلویی : تو چطور جرعت میکنی با من اینجور حرف بزنی
گفتم : تو هرجور جرعت کردی باهم اینجور حرف بزنی منم اونجور
بعد حرفم کلویی از حصبانیت سرخ شده بود با حرص از
پیشمون رفت و ما هم وارد کلاس شدیم و سرجامون
نشستیم و استاد اومد و باهم سلامی کردیم و شروع به
درس دادن کرد و که زنگ خورد از استاد خداحافظی
کردیم و من کیفم رو برداشتم و از دانشگاه بیرون رفتم
داشتم پیاده به خونه میرفتم که صدای بوق ماشینی رو
شنیدم به پشتم نگاه کردم و دیدم آدرین هست که اومد
جلوم نگه داشت و گفت : بیا سوارشو بریم
منم گفتم : من میرم دیگه خونه
آدرین : اوکی پس بزار من برسونمت
گفتم : نه ممنون میخوام کمی تنها باشم
آدرین : میری خونه تون تنها میشی بزار برسونمت
کمی فکر کردم و گفتم : باشه
بعد سوار ماشین شدیم و رفتیم وقتی رسیدیم من از ماشین پیاده شدم و از آدرین خداحافظی کردم و به
سمت در خونه رفتم و در رو باز کردم و داخل
خونه شدم و رفتم اتاقم و لباس هام رو عوض کردم و
لباس راحتیم رو پوشیدم و روی تخت دراز کشیدم و
یاد اون روز افتادم روزی که لوکا بهم 🔞 کرد
وای اون روز بدترین روزم بود الان لوکا کجاست اصلا خبری ازش نیست ولش کن خوابم میاد کمی بخوابم بعد بلند بشم
همان لحظه از زبون لوکا
الان تقریبا یک روز کامل و نیم روز هست که اینجام و الان حتما مرینت فرار کرده و خدامیدونه کجاست
ولش کن الان پیش مریکا و هر روز بهم خیلی میچسبه
و اگه پیش مرینت بودم اون بهم اجازه این کار رو نمیداد اصلا چرا من با مریکا کات کردم به خوبی خوشگلی و خوش اندامی ولش کن بهتره از روی تخت بلندشم و
مریکا زود تر از من لباسش رو پوشید رفت پایین
وقتی که لباسام رو پوشیدم به پایین رفتم دیدم مریکا یه نهار خوشمزه درست کرده یه لبخندی عمیقی زدم و رفتم سمتش و لبش رو بوسیدم و بعداز جداشدن اونم یه لبخندی زد و باهم روی صندلی نشستم و شروع به خوردن کردیم
بعداز تموم شدن غذا از سرجام بلندشدم و به سمت مریکا
رفتم و اون رو بغل کردم و بردم اتاق نمیدونم ولی
میخواستم و مریکا رو روی تخت انداختم و در رو بستم و
بعد روش خیمه زدم و لبم رو روی لب مریکا گذاشتم و
شروع به باز کردن دکمه های لباس خودم شدم بعد لباس
های اون رو در آوردم و بعد شروع کردیم ( بهتره بریم اینا به کاراشون برسن مزاحم نشیم )
از زبون آدرین
بعداز اینکه مرینت رو رسوندم خودم هم به خونم رفتم در
خونه رو باز کردم و وارد خونه شدم و بعد لباسام رو عوض
کردم و لباسی راحتی پوشیدم و رفتم حال روی مبل نشستم
امروز مرینت باهام سرد بود نمیدونم باید رابطم رو باهاش
خوب کنم و خیلی زیاد عاشق خودم کنم یعنی یه روز منو نبینه دلش منو بخواد
بهتره امروز مرینت رو به شام دعوت کنم تو این خونه آره و هم فرستی برای بهتر کردن رابطه هست
گوشیم رو برداشتم و به مرینت زنگ زدم و بعداز چند تا بوق گوشی رو برداشت
مکالمه مرینت و آدرین
مرینت ( با لحن خواب آلود) : ب..له ب.فر.ماید
آدرین : سلام مری خوابیده بودی ببخشید میگم میشه امروز شام بیای اینجا دارم تو رو دعوت میکنم
مرینت : واسه چی
آدرین : هیچی همین جوری میای
مرینت : باشه میام عصر
آدرین : مرسی خداحافظ خواب خوش بانوی من
مرینت : بای
پایان مکالمه
بعداز قطع کردن گوشی خیلی خوشحال بودم به ساعت
نگاه کردم ۵ بود دو ساعت دیگه کامل عصر میشه بهتره
برم میز رو درست کنم و غذا سفارش بدم از سرجام بلند
شدم و رفتم میز نهار خوری رو مرتب کردم و وسایل چیدم
بعدم شام سفارش دادم و رفتم اتاقم رو مرتب کردم و رو
تختم رو درست کردم خیلی پایین اومده بود بعد هم غذا
هایی که سفارش داده بودم رسید اونها رو هم داخل ظرف
گذاشتم و داخل ماکروفر گذاشتم تا گرم بشه بعد اونهارو
روی میز گذاشتم و رفتم اتاقم و لباس هام رو عوض کردم
و یه لباس شیک پوشیدم و یه عطر خفن زدم و از اتاق
خارج شدم و روی مبل نشسته بودم و منتظر مرینت بودم
که زنگ خونه زده میشه و من هم از سرجام بلند شدم و
رفتم در رو باز کردم و مرینت رو دیدن که با یه لباس
شیک قرمز پر رنگ پوشیده و یه آرایش ملیحی کرده و
داشتم نگاش میکردم که بهش گفتم : بیا تو
اونم اومد تو بعد گفتم بهتره الان غذا رو بخوریم چون سرد
میشه اونم هیچی نگفت و منم صندلی رو کنار کشیدم تا
مرینت بشینه اونم نشست و منم روی صندلی نشستم و
شروع به خوردن غذا کردیم وقتی تموم کردیم غذا مون رو
از سرجامون بلند شدیم و باهم رفتیم روی مبل نشستیم
که بعد خواستم جو رو عوض کنم صورتم رو نزدیک
مرینت کردم و لبام رو روی لباش گذاشتم اول خواست عقب بکشه ولی عقب نکشید خودش رو و من رو همراهی
کرد و بعد مرینت رو بغل کردم و بلندش کردم و همون
جور لبشون روی هم بود رفتم اتاقم و مرینت رو روی
تخت انداختم و شروع به در آوردین لباسم کردم و فقط
لباس زیرم مونده بود و روی مرینت خیمه زدم و لبش رو
میخوردم و همون جور پیراهن مرینت رو در می آوردم و
اونم فقط لباس های زیرش مونده بود تنش و بعد با دستام شروع به باز کردم فقل س.و.ت.ن کردم که
پایان پارت 24
خب این پارتم تموم شد و قراره پارت بعد کمی منحرفی باشه و ممنون میشم لایک کنید تا پارت بعد بای ❤️👋🏻
خدانگهدار •-•